ورود به سرزمین هند
ساعت از ده گذشته بود که پرواز تهران -دهلی در فرودگاه ایندیرا گاندی دهلی نو به زمین نشست.صدای غرش هواپیماهای مختلف نشان از آن داشت که فرودگاه شلوغ و پر پروازی باشد.بعداز پیاده شدن از هواپیما وطی کردن مسافت زیادی که همه سرپوشیده بود به سالن اصلی رسیدیم و پاسپورتهایمان بررسی شد.فرودگاه عظیمی بود.بزرگ و شایسته یک شبه قاره.اساتید همراهمان با تعجب به هم می گفتندکه فرودگاه دهلی به کلی عوض شده! ظاهرا هشت سال پیش که به هند آمده بودند فرودگاه پایتخت این کشور خلاصه می شده در یک سالن فرسوده وچند صندلی تاریخ گذشته وحال آنکه امروزه با یک ساختمان نوساز مواجه شده بودند.
برای اولین بار وارد محیطی می شدم که حجاب در آن الزامی نیست.با این وجود بسیاری از مسافران مسلمان حجاب بر سر داشتند وجوزده نشده بودند.برخلاف خود هندی ها، برهنگی در توریست های غربی مشهود تر ونمایان تر است.گیت بازرسی فرودگاه را رد کردیم وعملا وارد کشور هندوستان یا همان India شدیم. در بین راهمان یک فروشگاه نسبتا شکیل وجود داشت.مختصر سرکی کشیدم اما متاسفانه جز شراب و به تعبیر لطیف هندی ها black dog چیز دیگری نداشت.یادم افتاد به دعوای معروف شراب وسرکه در روایات خودمان.شراب گرم است و ماحصل دوزخ وساخته دست شیطان.در برابرش سرکه است.مایعی سرد وخنک که جزء جداناشدنی سفره پیامبر بود اما امروزه در خانه طلبه ها هم خبری از آن نیست بقیه مردم که جای خود دارد!
احساس غربت زیادی می کردم با محیط جدید.اینجا شاید مجبور شوی چشم به روی ارزشهایت ببندی و اسیر مظاهر بالیوود شوی که سر تا پای مناظر پیش رویت را پر کرده اند. خدایا کمکم کن که نغلزم و مطرود درگاهت نشوم.......
کمی صبر کردیم تا همه دوستان برسند.دو سه تا از همان پرواز اولی ها گیر دادند که حتما باید دستشوئی های این فرودگاه هم ما را تجربه کند! بخاطر کمی وقت مخالفت ها شروع شد اما بلاخره غالب شدند و مجبور شدیم که منتظرشان بمانیم.اما مشکل اصلی این بود که در این فرودگاه کاملا غربی آیا دستشویی ایرانی هم پیدا می شود!؟ خوشبختانه هندی ها فکر همه چیز را کرده بودند تا اسباب رضایت خاطر مسافران ایرانی خود را بدست آورند.بعد از دقایقی دوستان آمدند با رویی گشاده ومشعوف از تمیزی دستشویی ها!
به درب خروجی نزدیک شدیم.صحنه جالبی را دیدم.مردم در صف های متعدد نوشته های کوچک وبزرگی را در دست داشتند و مرتب آن را بالای سر می بردند.ابتدا فکرکردم که تبلیغات هتل هاست برای جذب توریست.یعنی مثل ایستگاه راه آهن مشهد دست شما را می گیرند وبه زور هل می دهند در یک هتل فرتوت با اتاق های یائسه ومشرف به تخریب.اما سریع متوجه شدم که این جماعت تابلو به دست هر کدامشان منتظر مسافری است که بعضا در انتظار قدم های او اشک شوق می ریزد. نمی دانم چرا ناخودآگاه یادم افتاد به شب های چهارشنبه در حرم حضرت معصومه و بیرق ها وپارچه هایی که کاروان های روی دستشان می گیرند برای پراکنده نشدن جمعشان.
شخصی کوتاه قد به ما نزدیک شد.با عینکی دودی وهیبتی کاملا هندی.دست وپاشکسته به زبان فارسی به ما سلام کرد وخوش آمد گفت.خودش را حیدر معرفی کرد.شناختیمش چون قرار بود راهنمای گروه ما در این سفر باشد.حیدر بعد از خوش وبش مختصر با حاج آقا حقانی و دکتر خواص ما را به سوی مینی بوس توریستی که از قبل برای انتقال ما آماده شده بود راهنمایی کرد.
زشت اما واقعی!
به محض خروج از فرودگاه با بعضی از واقعیات کشور شگفتی ها از نزدیک آشنا شدم.عبارات سفرنامه های کهن و معاصر جلوی چشمانم رژه می رفتند و به ذهنم تلنگر می زدند.بسیار شنیده وخوانده بودم از احترام شدید هندی ها به حیوانات.نزدیک مینی بوس و دقیقا وسط راه مسافران یک سگ در آرامش کامل خوابیده بود.نگاهش که می کردی انگار همان سگ اصحاب کهف است که سیصد سال از خواب او گذشته است.بی خیال از شلوغی دور و برش ومطمئن به خوابگاهش.احدی هم جرئت نداشت بگوید که بالای چشمت ابروست! حال این صحنه را مقایسه کنید با ایران خودمان که اکثر حیوانات از سابه ملت پارسی وحشت دارند چه برسد به حضرت خودشان.
اما این یک طرف ماجرا بود.پازل های کشور هند همیشه زیبا نیست.وقتی سوار مینی شدم دیدم رفقا همه سمت چپ را نشانه گرفته اند و با تعجب به هم می گویند:آنجا را نگاه کنید. گاه از روی تمسخر می خندیدند و گاه انگشت تعجب به دهان گرفته بودند.من هم نگاه کردم. باورش سخت است وهضمش سخت تر اما باید دید و قدر دانست فرهنگ کهن بوم خودمان را.شاید برای کسانی که روزشان را با فیلم های بزک کرده هندی شب کرده باشند این صحنه دروغی بیش ننمایاند اما یک واقعیت است. یکی دو تا هم نبود در طول سفر و در اقصی نقاط هند بارها شاهدش بودیم.حال آن صحنه چه بود؟ جوانک آرام و با طمانینه زیپ شلوارش را پائین آورد و شروع کرد به ادرار کردن در ملاء عام. به همین راحتی!
حال به نظر شما باید رشد اقتصادی و بمب اتم و پیشرفت های IT هند را باور کرد و یا عبارت بعضی هند دیده ها که قبل از سفر به ما می گفتند کشوری که شما می روید یک دستشویی بزرگ است!
برچسب ها : سفرنامه هند